سینه ام وادی طور است پر از نور جلی ست
تازه فهمیده ام این گریه چه خیرالعملی ست
دامن رحمت تو هم ابدی هم ازلی ست
بنده سینه زنت دست به دامان علی ست
سینه ام وادی طور است پر از نور جلی ست
تازه فهمیده ام این گریه چه خیرالعملی ست
دامن رحمت تو هم ابدی هم ازلی ست
بنده سینه زنت دست به دامان علی ست
یه ستاره بعد از خورشید، میشه تو عالم پیدا
پسر اول میرسه از نسلِ مولا
روزیِ کل هستی رو
خدا می بخشه بعد از هر لبخند زهرا
دیدنش احساسی داره که لطیفه مثل رویا
این رجز نیست، آرزو نیست
من آخر روزی
وسط صحن حسن، ذکر علی میگویم
خواب میبینم که شب جمعه با سینه زنها حرمت عازمم
اصلا دارم دیگه دق میکنم من این روزا کربلا لازمم
آقای من
ازما که گوییا به تو خیری نمیرسد
پس خود به لب دعای فرج را زیاد کن
آقای من
ازما که گوییا به تو خیری نمیرسد
پس خود به لب دعای فرج را زیاد کن
دورت بگردم
من که به جز تو بغلت گریه نکردم
الآن فقط کرببلاست دوای دردم
حس میکنم وابستگیمو به تو و روضه ها
آخر میارم زندگیمو یه روزی کربلا
حالم اصلا خوب نیست
حسین جان برام یه کاری کن
من آبروم رفته عزیزم
آبروداری کن
دورت بگردم
من که به جز تو بغلت گریه نکردم
الآن فقط کرببلاست دوای دردم
گفتند پای نامه ما گریه میکنی
حال شما ز دیدن نامه خراب شد